کافه شعر



  کوله بار غم تو بر دوشم
خط خطی های ذهن مخدوشم
خاطراتی که با تمام وجود
میکِشد با خودش در آغوشم
رفتنت مثل اشک در چشمم
مثل شال گردن که میپوشم
میچکد روی گونه های ترم
در خودم مثل آب میجوشم
تو که رفتی غمت مرا میبرد
مثل خوابی که رفته از هوشم
تو صدای نهفته ای بودی
انعکاسی هممیشه در گوشم
گرچه دور از منی ولی هرگز
نشوی لحظه ای فراموشم

97/9/12


باز باید تو را قدم بزنم

از تمام خودم قلم بزنم

باز باید رها شوم از تو

با تو نه، با خودم قدم بزنم

تو به من عشق را بدهکاری

پس نباید که از تو دم بزنم

باز باید که لابه لای دلم

خاطرات تو را رقم بزنم

تو سپردی مرا به حال خودم

تا خودم حرف با خودم بزنم

تو فراموش من شده بودی

باز باید تو را قدم بزنم


 

یکی شبیه تو باید برای من باشد

به وقت عشق بیاید خدای من باشد

یکی که بیشتر از من کنار من باشد

یکی بیاید و تا آشنای من باشد

بیاید و نگذارد مرا به حال خودم

یکی که وقت نمازم دعای من باشد

یکی شبیه تو باشد برای دلخوشی ام

در آسمان خیالم ، هوای من باشد

کنار من بنشیند به وقت دلتنگی

برای قلب مریضم دوای من باشد

میان موج بلند و پر از تلاطم غم

برای کشتی من نا خدای من باشد

هزار و یک شب و شعر و ترانه ام باشد

یکی که بیشتر از من برای من باشد

                    24/8/1397

 

 

 

 

 

 




بی تو تنهایی من مثل بهشت است بهشت
با تو این معرکه ی عشق چه زشت چه زشت
تو پری چهره ولی دیو صفت بودی وای
چه کسی با قلمش عقد مرا با تو نوشت
بشکند آن قلمی که به تو پیوندم زد
و چه بد کرد کسی که گل جان تو سرشت
به پرستاری من آمده بودی اما
خانه ی قبر مرا ساخته ای خشت به خشت
بذر نفرت که میان دل من میکاری
مطمئنا نشود غیر علف چیزی کشت
به خدا مثل بهشت است جهنم بی تو
بی تو دنیای من از جنس بهشت است بهشت


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


یک بغض سردر گم نشسته در گلویم -
من بودم و من با خودم من رو به رویم -
در من صدای خسته ای آواز میخواند -
من با کسی حرفی ندارم که بگویم -
دنبال خود میگردم اما در خیالم -
من با خودم باید خودم را هم بجویم -
آمد کسی تنها کنار من قدم زد -
من درخودم بودم که آمد او به سویم -
او روح سرگردان من بود و خودم بود -
من گم شدم در لابه لای آرزویم -
ای کاش میشد یک نفر با من بماند -
ای کاش میشد بشکند بغض گلویم -
. 1397/12/28 .
"" میثم ""



همش بیقـــــــــرارم ، همش بیقرار، شده کار هر روز من انتظار
نگفتی منو با هزار آرزو، برای چی میخوای بذاری کنـــــــــــــــار
نشستم یه گوشه کنار خودم، دیگه پای رفتن نداره دلم
بیا من بدون تــــــــــــــــــــو تنهاترم، منو دیگه این گوشه تنها نذار
یه روزی میفهمی که دیره دیگه، جای دیگه این دل اسیره دیگه
به جای بغل کردن و بوســــــــــه هات، برای مزارم فقط گل بیار
نشستی تو رویای آیینه ها، تو میدونی آییـــــــــــنه یعنی که من
اگه بشکنی تکه تکه میشم، اگه بشکنم تو میشی صد هزار



دلتنگی

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

گاهی میان من ، و ، دلم جنگ میشود

گاهی من از حضور خودم بی خبر ترم

این قلب شیشه ای من از سنگ میشود

گاهی صدای زمزمه ای میرسد به من

گاهی تپش تپش دلم آهنگ میشود

گاهی زمان به دست دلم میشود اسیر

گاهی به دست عقربه ها زنگ میشود

گاهی هوای هیچ کسی را نمیکنم

بی عشق قلب خسته ی من لنگ میشود

گاهی حواس پرت خودم میشوم و گاه

در لابه لای موی کسی چنگ میشوم

گاهی صدای ناله ی یک ارغنونم و

گاهی شبیه زخمه ی اورنگ میشوم

من مثل رود رهگذرم از خیال خویش

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

                                                                 12/3/1398




دلتنگی

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

گاهی میان من ، و ، دلم جنگ میشود

گاهی من از حضور خودم بی خبر ترم

این قلب شیشه ای من از سنگ میشود

گاهی صدای زمزمه ای میرسد به من

گاهی تپش تپش دلم آهنگ میشود

گاهی زمان به دست دلم میشود اسیر

گاهی به دست عقربه ها زنگ میشود

گاهی هوای هیچ کسی را نمیکنم

بی عشق قلب خسته ی من لنگ میشود

گاهی حواس پرت خودم میشوم و گاه

در لابه لای موی خودم چنگ میشوم

گاهی صدای ناله ی یک ارغنونم و

گاهی شبیه زخمه ی اورنگ میشوم

من مثل رود رهگذرم از خیال خویش

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

                                                                 12/3/1398



وقتی که عشق های حقیقی مجازی است

احساس های ما، فقط از روی بازی است

هر شب قرار و وعده ی دیدار و انتظار

این صحنه ها، فقط و فقط صحنه سازی است

رقص و شراب و دلهره ی بوسه های تلخ

این آخرین تزل بنده نوازی است

سازی که ساختند برای ترانه ها

این سازهای غم زده آخر چه سازی است

وقتی که از حقیقت هم دور میشویم

این لحظه ها دگر، فقط از بی نیازی است

آغوش میشود خم محراب عاشقان

این عشق های یخ زده عشق مجازی است

                                                                                                                           1398/5/16


مثل نیلوفر اسیر خواب مردابم هنوز

یا که آن مرداب پیری در تب خوابم هنوز

شاید آوای شباهنگی میان جنگلم

یا شبیه آسمان در دست مهتابم هنوز

یا که شاید تکه ابری سرد و بارانی شدم

یا که در دریای چشمی مثل گردابم هنوز

ماهی ام ، فکر فرار از تنگ های شیشه ای

در تمنای خیال رود پر آبم هنوز

رودم اما، یک مسافر، میروم تا مرز عشق

مثل نیزاری ولی در فکر تالابم هنوز

موجهای خسته ی دریا کنار ساحلم

بی قرار خواهش دریای بیتابم هنوز

هر کسی باشم و یا در هر کجای این جهان

من به دنبال کسی مثل تو ، نایابم هنوز

                                                                   1398/5/13


من عاشق نگاه غریبانه ی تو ام

من میهمان هر شب و هم خانه ی تو ام

یک شب بیا و در شب تارم قدم بزن

من که اسیر دام تو و دانه ی تو ام

جام شراب با لب تو مست میشود

یک جرعه از شراره ی پیمانه ی تو ام

من بی تو مثل جام تهی از شرابم و

بی خود که نیست عاشق و دیوانه ی تو ام

باغی پر از طراوت گلهای لاله ای

من در هوای باغ تو پروانه ی تو ام

نیلوفرانه در دل من پیچ میخوری

مردابم و برای تو کاشانه ی تو ام

در آسمان چشم تو ابری نمیشوم

من کوله بار عشقم و بر شانه ی تو ام

وقتی که باد زلف تو را دست میکشید

در لابه لای گیسوی تو شانه ی تو ام

پل بسته ای میان من و چشم های خود

من عاشق نگاه غریبانه ی تو ام

98/5/12



هم وزن غزل های منی ای غزل من

حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من

در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت

جای تو همین جاست فقط در بغل من

احساس من احساس قشنگی است یقینا

مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من

من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل

حیرت زده ام من خود من از عمل من

بی تو دگر از حال دلم هم خبری نیست

من منتظرم تا برسد پس اجل من

                        28/4/1398


تــو چه کردی من دیوانه فراری شده ام

من بیچـاره از ایـن خانه فراری شده ام

شده دیوانه دلت ، مثل کسی، مثل خودت

از کسی مثل تو ، دیوانه فراری شده ام

مثـل آوار فـرو ریخـته ام بر سـر خـود

من از این خانه ی ویرانه فراری شده ام

شده ای عاشقم اما نظرت نیست به من

من از این عاشق بیگانه فراری شده ام

مثل یک پیله به دور بدنم تافته ای

از نخ پیله ی پروانه فراری شده ام

از من غمزده از حال دلم بی خبری

از سر غمزده بر شانه فراری شده ام

خم گیسوی تو دامی است سر راه دلم

از کمند تو از این دانه فراری شده ام

خانه ی قلب من انبار غم خاطره هاست

من از این قصه و افسانه فراری شده ام

                                                                                                  1398/5/18


ساعت دوباره وقت خدحافظی رسید 

من ماندم و دلی که فقط آه میکشید

طاقت نداشتم که نبینم دگر تو را

قلبم درون سینه به عشق تو می تپید

در آسمان چشم تو پرواز میکنم

هر لحظه روح من به هوای تو می پرید

این زندگی بدون تو مثل جهنم است

وقتی صدای قلب تو را میشود شنید

وقتی که چشم های سیاهت دل مرا 

از هر چه دل که در همه دنیاست می برید

خورشید چشم های تو وقتی طلوع کرد

از آسمان چشم تو میشد ستاره چید

آغوش تو برای رسیدن به انتهاست

وقتی دوباره وقت خداحافظی رسید 

                                                           1398/5/22

                                                                                


حرفی نمونده دیگه، از چی بگم برات

اشکم روونه دیگه، از چی بگم برات

من بی تو غمگینم ،از چی بگم برات

من مرغ آمینم ،از چی بگم برات

من بی تو میمیرم،از چی بگم برات

از زندگی سیرم،از چی بگم برات

ای تک ستاره ی شب تاریک قلب من

تا میرسی به جاده ی باریک قلب من

مثل درخت در دل من ریشه میزنی

وقتی که میشود به تو نزدیک قلب من

از روز بارونی،از چی بگم برات

با من نمیمونی،از چی بگم برات

وقتی که دلتنگم،از چی بگم برات

یه تیکه از سنگم،از چی بگم برات

مثل زمستونم،از چی بگم برات

من بی تو داغونم،از چی بگم برات

از چی بگم برات،از چی بگم برات

                                                         1398/06/06


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها